گفت: زندگی مث نخ کردنِ سوزنه! یه وقتایی بلد نیستی چیزیو بدوزی، ولی چشات انقد خوب کار میکنه که همون بار اول سوزن رو نخ میکنی، اما هرچی پختهتر میشی، هرچی بیشتر یاد میگیری چهجوری بدوزی، چهجوری پینه بزنی، چهجوری زندگی کنی، تازه اون وقت چشات دیگه سو ندارن. گفتم: خب یعنی نمیشه یه وقتی برسه که هم بلد باشی بدوزی، هم چشات اونقد سو داشته باشن که سوزن رو نخ کنی؟ گفت: چرا، میشه، خوبم میشه اما زندگی همیشه یه چیزیش کمه.
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت